شعر

باران  زنگ می زند

چهره می شورد

موش چکه چکه رو ی دفتر   چه ها رنگ می زند

سانتی چند ؟ ارتفاعم پایین کشید

زنی را بیوه قدم می کشد

خنجر سایه می اندازد درخت

راه به رفتن ادامه

                           تق

                              تق

دو جا پا    فاصله ی دو چشم را جا می زنند

چَشم     می دوزم به ریل

                                     

                              لا به لای انگشت ها   حکایت می شود

  آیینه امشب تازیانه می زند

پشت ِ زن را برف می بارد

من جاده می خندم

پنجره         آویزان  طلوع           لگد می زند .

پرنده در ان مهاجر می شود

انتهای دست در زنی آغاز که

خاک تو را حاشیه

                                 باران که ببارد

امضا باز

مرز تاب می خورد .  

 

 

نظرات 136 + ارسال نظر
فاطمه اختصاری سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ http://havakesh3.persianblog.ir

ممنونم دوست
لذت بردم

ذوالفقار شریعت سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.mahaleyma.blogfa.com

سلام
ممنون از نظر و راهنمایی تان . در نظر دارم بعد از ملاحظه تمامی نظر ها پست بعدی را به نظرات دوستان و مبحثی در این خصوص اختصاص دهم . به امید گفتمانی دیگر .

شیوا فرازمند سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:07 ب.ظ http://sanva.blogfa.com/

سلام..برقراری ارتباط با برخی از تصاویر برایم سخت بود و اما با برخی دلنشین...خواندنتان می ارزید ..ممنون از دعوت...

تراوش سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ب.ظ http://torna.blogfa.com

سلام
ممنون که خبر کردی
خواندمت زیبا بود
ممنون میشم اگر نظرت را در مورد اشعارم بدانم
موفق باشی دوست من

حمید داودآبادی سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ http://davodabadi.persianblog.ir

پسرم! به تو دروغ نمی گویم
برای دبیر همیشه کنگره ها و جشنواره ها و ... شعر و ... کاکایی
پسرم! من به تو دروغ نمی گویم.
نه پسرم. حرف های سیاه و چهره تکیده وازده هایی را که شما و ما را "نسل سر خورده" و "نسل سوخته" می دانند، باور نکن.
البته اینان نسل سوخته اند که امروز بر موج سوارند بلکه خودی نشان دهند و مورد توجه قرار گیرند. وگرنه، ما که بر آن روزهای سخت و شیرین دفاع از شرف ملت و انقلاب، مفتخریم و سرمان همواره بلند است. چون نیازی نداریم در برابر خدایان ثروت و قدرت دنیایی به کرنش درآییم.
اینها همان زمانش هم مرد میدان نبودند چه برسد به امروز که باید برای دفاع از ارزش ها سینه سپر کنند.
آن روزها که جان دادن و سوختن میان بود، اینان همه افتخارشان سراییدن و سرودن بود و بس!
همینان که می نشستند کسی بسوزد تا در سوگش بسرایند.
اینان سوگ سرایانی هستند که فقط با ماتم و غم مانوسند و جز این را کفر و حرام می دانند ولی در خلوت خویش ...

ممد رضا شوریده ایی در دانشگاه تهران سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:20 ب.ظ http://adman.blogfa.com

وبلاگ شوریده بود
به یاد استعمار گر ها افتادم








خدایش ترسناکه

صادق دادکریمی سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.daftarekohne.blogfa.com

سلام
شعر از تصویر پر است.شاعر به خوبی توانسته مخاطب را به شعرش بکشد و او را بخوبی با فضای خیالی آشنا کند»اما...
سهم من به عنوان یک مخاطب اینجا گم شد...
این که همه چیز گفته شده(و حتی گاهی زیاده گویی شده)و من میمانم اوار کلمات...من هیچ فکری نمیتوانم بکنم.چرا؟چون فضایی برای تصمیم گرفتن من در شعر نیست
آشنایی زدایی ها در شعر به خوبی انجام شده
پشت ِ زن را برف می بارد:منظور چیدمان اینجوری این سطر را متوجه نشدم»اگر فعل آخر میروبد میبود...
کلن شعر زیبایی است...ایجاز را فراموش نکنید.

مهدی دوست......... سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.worldspoem.blogfa.com

سلام
ممنون از نظر
ببینید اصلن متو جه این نکته که فرمودید نشده بودم. حق با شماست .
شاید علت عجله در کار بوده .
به هر حال ممنون از تلنگر.
باز هم بیا.
غم مباد.

آزاده سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ب.ظ http://aftabozarre.persianblog.ir

باران که ببارد ...

اسمانه سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://patomatia.blogfa.com

سلام
سال نو مبارک
ممونم که به کلبه ی من اومدی
راستش من خیلی متوجه نشدم میشه یه کم روشنم کنید؟
چندبار خوندم باز می خونم ببینم چی گفتید ولی کمکم کنید

صهبا رحیمی سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://www.sahbaee.blogfa.com

سلام
به روزم و منتظر نظر ارزشمندتون

ژیلتــ سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.gillet.blogfa.com

من اینجا را میشناسم، اینجا هم مرا میشناسد ولی، حال ندارم بیش از این فکر کنم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

بسی کیری بود

رضاپارسی پور چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ق.ظ http://www.baghebaran.blogfa.com

سلام ...ممنونم از دعوتت و از پذیرایی شاعرانه ات. - عقاب اندیشه ات پر اوج و دریای دلت پر موج باد .

نسرین هاشمی فر چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 ق.ظ

سلام دوست عزیز ممنون از دعوتت قلمت سبز باد

پرویزبیگی چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.parviz-beigi.blogfa.com

سلام . متشکرم . سبز باشید .

محمد شعبانی چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ق.ظ http://che-sadeh.blogfa.com

سلام
ممنون که سر زدی
کار رو خوندم و لذت بردم
موفق باشی

سامان سپنتا چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ق.ظ http://www.daarkoob.blogfa.com

خواندمتان

با بخش اعظم سخنان آقای شهرام معقول موافقم.

پیروز باشید

فاطمه نوری چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ق.ظ http://fatemenuri.blogfa.com

واژه ها می رقصند وشعر می شوند اشک می شوند وحلقه میزنند توی چشم های دفترم قطره قطره (تو نیستی وخیال تو را به بر دارم ...)...
اااااااااااااااه
ااااااااااااااااه

اااااااااااااااااااااه
همین موفق باشید
ممنونم که نرگس ها را می خوانید

مش محسن چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ http://tarumi-teater.persianblog.ir/

آفرین آفرین
هزی بردیم بی شک
درود

هانی شجاعی چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ب.ظ http://shojaeehani.blogfa.com

سلام دوست عزیز. دعوت شدید تا ترانه ای را پایکوبی کنیم. پیشاپیش از حضور گرمت سپاسگزارم. از بابت کپی پیست عذرخواهی می کنم.

حکمت چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://aavaar.blogfa.com

درود!
راه به رفتن ادامه می دهد.آفرین! شماری از ترکیب هایت بی شک زیباست.
باران را از تمام پدیده های طبیعت بیش تر دوست دارم.سژاس از دعوت بارانی ات.
اما فراوان آسمان را به ریسمان بافته ای.این میزان آزادی که در نوشتنت جلوه کرده است شتک می زند به چهره ی هنر.خود را محدود تر کن در بیان و به دستور زبان کمی احترام بگذار.

مهدی smoke چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.smoke21.blogfa.com

سنگ طفلی ، اما
خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
” چه تهیدستی مرد “
ابر باور می کرد
من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

مریم حقیقت چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ب.ظ http://haghighat2058.persianblog.ir

سلام

چشم میدوزم به ریل
لابه لای انگشتها
زیبا بود
ممنون
یا علی

صالح پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ق.ظ http://abukoorosh.blogfa.com

دیپلم هنری...
http://abukoorosh.blogfa.com

صدیقه پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ http://www.pasavan.blogfa.com

سلام
من از خودم کم می شوم
من گاهی بی نهایت هستم
تو هیچ هم که نباشی
من سخت به اینجا کوچیده ام
زیبابود
و ..
در پناه حق

رسول پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.pardeha2.blogfa.com

و تنها شاهد بوسه هایمان

کسی بود که بوسه را شرط اول

دیوانگی های من دانست . . .

همان که دیگر هیچ مخلوقی را

نمی بوسد

حتی توی خواب . . .


سلام و ممنون از بودن شما . . .

بیرون تر از نگاه را سپاس گزارم که کلمه ها را دوست دارد . . .

کورش جوادی پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ http://kourosh-javadi.blogfa.com

خوشحال میشم سری به کلبه من بزنید
و در مورد شعر آخرم نظرتون رو بنویسید
.
.
بشنو از دل

ایمان پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:55 ب.ظ http://anomisin.blogfa.com

سلام شعر جذابی بود از جهت که در پی ارائه جهان بینی با حفظ عواطف این اصوات برام خیلی آشناس من رو یاد یکی از اشعارم انداخت تق وتق تا تقاطع کوچه شک ... استفاده از افعال مخالف ضمایر از جهت زمانی خود بر سر در گمی کلمات می افزاید در حالیکه با زبانی ساده زن بیوه ای در حین عبور است و برف نشانه پیری پشت زن را برف می بارد .... نوعی انتظار ممکن است برای مرگ باشد چون فضایی ابر آلود ما را به گورستان نزدیک می کند احساس می کنم زنجیر و چرخ دنده روایت با کلمات مبهم و تن تنها دچار کندی شده زبان در گیر کلمات شده ومفاهیم در پشت در فرم کلمات دست و پا می زند
و این جهان بینی نوعی توهم است که منطق شعر را دچار تشکیک می کند شاید شعر در مرز تلنگور و تزلزل مخاطب مانده است در هر حال ممنون از دعوتتون

پویا آریانا پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.pooya-aryana.blogfa.com

سلام
ممنونم که خبرم کردی
خواندمت
شاد باشی
یا علی

کوچک پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ب.ظ http://kholood.blogfa.com/

"و زن
هرگز آغوش حریص و دل شکسته ی عشق را
ارضا نکرده است...."
.
.
.
.
.
جسارت واژه ها از نگاه تو آغاز می شود!
.
به روزم
سلام

کسری صدیق شجاع جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ق.ظ http://aahbaran.blogfa.com/

سلام
به روزم

دخترکِ اوریجینال جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ق.ظ http://dokhtarak.ir

اگه شعر بود که من هیچی نفهمیدم!

رجب بذرافشان جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:43 ق.ظ http://www.vey.persianblog.ir

سلام
تعادل روانی واژگان و سطربندی ها در این کار بیش تر بچشم می آید
یا علی

غلامرضا طریقی جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.ghazal-tarighi.blogfa.com

سلام ممنون

ع.قنبری شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام.ممنون از دعوتت.موفق باشی

سلام همسایه های ۶ شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ب.ظ http://rezatehranii6.blogsky.com

سلام.با داستان کوتاهی از خودم به روزم و منتظر نقد و نظر شما
با احترام.
رضا یوسف زاده تهرانی

صادق دارابی شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.ivory11.blogfa.com

سلام بر خانم حقیقی عزیز ...ممنونم از دعوتت خواندم حف بسیار دارم و ناگزیر از گفتن خلاصه ی از ان .تی اس الیوت میگویدبرای فهم یک متن ادبی به مولف متن اسمتناد کرد و یا نباید کوشید تا ذهنیت مولف و شخصیت را شناخت و یا اینکه متن را باز سازی کرد چرا که مولف از نظر الیوت کسی ست که به سبب دانستگی درونی رنج میبرد اما مولف اگر بخواهد موفق به خ
اثر ادبی شود باید ابتدا شوور و هیجانی را که ساخت مایه ی نگارش متن هستاند در خود حل کند و بعد دست به نوشتن اثر بزند و من در اینجا با خوانش شعر شما چندید بار از همان خطوط اغازین ...مثلن شما باران زنگ میزند چهره میشورد موش چکه چکه روی دفتر چه ها رنگ میزند امدن کلمه ی موش و همخوانی نداشتن با متن و اینکه نداشتن یک تصویر منسجم و بهم ریختن توالی تصویر ها و روایت ها چرا که شما هنجار شکنی کردی اما چه هنجاری ؟ هنجاری که از زبان معیار عدول نکند مفید است ..نه هنجاری که زبان معیار را براشوبد ..تا فرم ناهمگونی تصویرها و نایافتگی شکل اثر اگر موش را حذف کنیم خوانشی جدید خواهیم داشت اینگونه...چهر ه می شورد ..روی دفتر چکه چکه رنگ میزند ..البته با توالی قبلی...ودیگر اینکه برای فهم معنای متن و یا برای نقد ان نمیتوان به اطلاعاتی که شخصیت نویسنده با باور ها و خلق و خوی هایی که بر ما معلوم میکند استناد کرد زیرا انچه موجب نوشتن متن شده کنار گذاشتن همان شخصیت و و خلق و خو ها و ایجاد نوعی جسارت است که ستودنی ست..

جواد اکبری شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.saripress.blogfa.com

سلام دوست عزیز....
بروزم با یک شعر و ادامه مقاله....
www.saripress.blogfa.com

www.sarij.persianblog.ir

سپاس

پرستو فریدونی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ق.ظ http://parastoo.gigfa.com

ممنون که اطلاع دادید
واقعا کارهاتون رو دوست دارم
من اینجا یک فیلم درامیتیک کوتاه دیدم
که شما با تکنیکی قوی دست به حس سازی تصاویر کردید
به طوری که تو این شعر نمیشه سطری رو حذف کرد
که این از امتیازهاش هست در این شعر
اینجا قصد به تصویر کشیدن این احساس های جدید با برخورد با این صحنه ها و صداهاست .و از نظر من شما به خوبی از عهده اش بر اومدید.
و با برخورد و آمیزش خوبی همون احیاس های فوق معنی کلمات رو در حد زیادی به عینیت رسوندید.
البته میدونم که اکثرا این تکنیکهای زیبای شما رو متوجه نمیشن .و لی به راهتون ادامه بدید.چون کارتون مثل بعضی ها در اثر جو زدگی شعر نو و نا آگاهانه نیست .

شهرام معقول یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ http://maghool-poem.blogfa.com/

سلام دوست من
در انتظار شمایم. پیروز باشید.

بنیاد ایرانشناسی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ http://bonyadiranshenasi.blogfa.ocm

سپاس از محبت شما

آرش گرگانی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:39 ب.ظ http://drarash2.blogfa.com

گذاشتم تا نم نم بارانی خیس کند این شهر را و بیایم...آمدم اما و بار ان هم بارید به هر حال....

پوریا کلهر یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.manhayeman.blogfa.com

از اینکه خبرم کردی ممنون.
راستش نمی دونم اینهایی که نوشتی رو معمولن چه می نامند؟
باور کن چند بار - احتمالن 3 یا 4 بار - خوندم اما هیچ ذهنیتی نسبت به اثر ندارم... شاید من متوجه کد گذاری های کار نمی شوم... اما حس می کنم گاهی شدیدا دچار افراط شده اید... منظورم بد بودن یا خوب بودن کار نیست که حق قضاوت روی هیچ اثری که اسم هنر رو یدک می کشه رو ندارم... منهای این قسمت که خوشم اومد:"" سانتی چند؟ ارتفاعم پایین کشید""

منتظر کارهای جدیدترتان خواهم ماند.
موفق باشید.

خواجات یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:46 ب.ظ

نجات ما ممکن نیست . در جبهه ی خارطوم یک بطری خالی باد را در خود گرفته تا کسی نبیند. نبیند و تنها بشنود

صادق دارابی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://www.ivory11.blogfa.com

مثلن در این پارا گراف...سانتی چند؟ارتفاعم پایین کشید..ایا در پی شخصیت دادن به اشیا بی جان و نوعی ابراز در جان بخشی ست؟ یا اینکه نوعی واسطه ی هنری خاصی ست که با استفاده از تجربیات و تاثیرات ذهنی به شیوه های غیر مطلوب و غیر منتظره در ان با یک دیگر ترکیب شده و اینکه تاثیرات ذهنی و تجربیات انتزاعی برای شاعر قابل اهمیت ست که در این بند از شعر هیچ انکاسی از ان پیدا نیست..انگونه که در نظریات فرمالیستی چنان که خو مستحضر هستین منتقدانی چون <بی یر دزلی>به زیبا شناختی طرح یا ژانر معتقدنند چرا که خواه در هر اثر هنری چه شعر یا داستان چه موسیقی یا نقاشی هرچه که میخواهد باشد <بی یر دزلی>میگوید شاعر باید در قصد خود توفیق بیابد که در ان صورت خود شعر نشان که او در پی چه بوده ست حال میپرسم که شعر شما نشان خواهد داد که به کجای روانه یی یا نه ؟و اینکه مولف باید بگوید در پی کجا و چی روانه ست که در شعر شما به وضوح اشکار ست یا اینکه این تصویر در اثر شما برخلاف تصویر قبلی فرمی ساختمان ساز که حاکی از همگونی و انسجام ذهنی و عینی و شاعرانگی در اثر است نگاه کنید..زنی را بیوه قدم می کشد راه به رفتن ادامه تق تق که همزمان با تصاویر زن قدم زدن شتاب بیشتری به خود میگیرد و نهایت حرکت مقصد رسیدن را ... یا خنجر سایه میاندازد ساختاری فنی متشکل از جنسیت زنانه با گفتاری مرد سالارانه خارج از هرگونه کلیشه سازی با ذات شاعرانگی ...خلاصه اینکه استاد مکرم حرف بسیار دارم که از مقوله ی این اتاق مجازی خارجه .و اینکه سوای از دوبند اغازین شعر ..شعر شعر از بافت و انسجامی قوی یافته که خلاقیت شاعرانگی خانم حقیقی خارج از هر گونه دنباله روی باشد .با سپاس گر خطا گفتیم اصلاحش بکن ..

لادن جمالی دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.ladan-jamali.blogfa.com


سانتی چند ؟ ارتفاعم پایین کشید


زنی را بیوه قدم می کشد

.
.
.

آفرین

غزل امین دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ http://WWW.GHAZAL-AMIN.BLOGFA.COM

سلام دوست من .
به روزم زودتر بیا.

هستی حکیمیان دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ http://shokoohesokoot.blogfa.com

سلام
بعد از مدتها به روم با:
صلیب های کوچکی که کودکان حرفه ای مجبورند به دوش بکشند
بی صبرانه منتظرم.
با احترام

زنی که دوست می دارم دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ب.ظ http://ivory11.blogfa.com

دوست گرامی به روزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد